فردا عیده...

سلام...سلام خدای مهربونم که همیشه حواست هست ب من. سلام خدایی که هستی...همیشه... فردا عید قربانه. انقد دلم گرفته و شکسته که ارزو میکردم یه گوسفند بودم که شانسی فردا انتخاب میشدم و برای همیشه ازین دنیا میرفتم و بهشت و جهنمی هم برام وجود نداشت. خدایا چی دارم میگم؟؟؟ دلم پره, دلم گرفته...دلم شکسته...ت مگه نگفتی توی دلهای شکسته جا داری؟ الان مگه توی قلبم نیسی؟ پس چی شده؟ چرا صدامو میشنوی و جواب نمیدی؟ چرا ساکتی؟ چی. شده خدایا؟ من چیکار کردم؟ کاش اگه طرد شدم یجوری بهم بفهمونی. یکیو بفرس تو خوابم که بهم بگه چرا طردم کردی و چیکار کنم حالا... حتی نمیخوام تصور کنم...فکرش هم ترسناکه که تو طردم کردی. خدایا میشنوی؟ حااالم بده...دلم شکسته...از همه چیز و همه جا ناامیدم. امیدم فقط خودته. فقط ی رحمت...ی معجزه... ی اتفاق...یه حال خوب... خدایا خسته شدم. خیلی خسته شدم. کم آوردم...میشنوی؟ کم آوردم خدایا... اگه امشب صدامو نشنوی می میرم... اگه فردا معجزه ت اتفاق نیفته می میرم... می میرم خدایا... هشت سال و نیمه دارم میسوزم...خیلی وقته دارم عجز و لابه میکنم بلکه منو ببینی. بلکه صدامو بشنوی. خدایا شکر...انگار دعاهام در مورد یکی گرفت و به خواسته هاش داره میرسه. خدایا شکرت... اما نمیشه در مورد خودمم دعا کنم؟ خدایا خیلی خسته م. دیگه به تهش رسیدم. ته ته تهش...اگه کمکم نکنی می میرم. طردم نکن خدایا... منو دور ننداز... اشکای من صادقانه س... جدیشون بگیر... ب حرمت اشکی که از روح تو دمیده شده تو رو به عزتت قسم طردم نکن. برای خودم دعا میکنم. برای دل خون و لت و پاره خودم...برای چشمهای همیشه خیس خودم... برای حال بد خودم... برای خودم دعا میکنم...برای منی که مدت هاست با تاریکی خو گرفته و با تنهایی همنشین شده. خدایا کمکم کن...صدامو بشنو...کمکم کن نمیرم...کمکم کن که اگه نباشی راستی راستی می میرم... می میرم...شب عید قربانه... فردا عیده. عیدی که توش یه معجزه رخ داد. پس میتونی... فردا باز میشه معجزه بشه؟ میشه من صاحب اون معجزه باشم؟ میشه فردا همه غصه هام تموم شه؟ میشه فردا که چشامو باز کردم کلی اتفاقای خوب بیفته؟ میشه فردا بشه روز معجزه های زندگی من؟ ای ابراهیم که چاقو سر پسرت را نبرید, آتش برلیت گلستان شد...ای پیامبر... میشه شما ضامن من شی؟دیگه چجوری التماس کنم؟امشب اگه خواب نبینم می میرم... فردا اگه معجزه نشه می میرم...دارم اخرین قدمم رو برمیدارم...یا پایان راهه و شروع یه جاده جدید به نام جاده خوشبختی یا اون یه قدم منو پرت میکنه سمت دره ای تکه تکه هامم پیدا نمیشه کرد. خدایا انتخاب و حق انتخاب با خودته. طردم نکن. پرتم نکن ته دره. خدایا صدامو بشنو...اشکامو ببین...ب خدا ب خودت قسم به قرانت به تک تک معجزه هات این روزارو یادم نمیره. فقط معجزه کن برام. فقط حالم خوب شه خدایا...فقط اشکامو ببین...فقط اشکامو پاک کن... دستمو بگیر...

بازم حرفو بازم حرفو بازم حرف...

بازم گله...بازم شکایت...بازم تو رو خدا...بازم التماس...بازم خواهش...بازم ی عالمه حرف دارم باهات. خدایا ت گفتی ب هرکسی اندازه ظرفیتش سختی میدی و بعد گفتی از رگ گردن ب بنده هات نزدیکی...اگه نزدیکی باید ببینی ظرفیتم دیگه رسیده به تهش. داره تموم میشه. دیگه بسمه. دیگه تحمل ندارم. دعا کردم قران خوندم نذر کردم...صبر کردم چند سال..شبای زیادی با ناله و گریه ازت خواستم صدامو بشنوی..نگو نشنیدی. شنیدی شنیدی شنیدی...ب عظمت خودت قسم شنیدی. ولی نخواسی ک اجابت کنی. ت خدایی و من هیچ حقی ندارم حرف بزنم اعتراض کنم.ولی ظرفیتم دیگه داره تموم میشه امیدم دیگه آخراشه. دیگه کورسوی امیدم داره اخرین روشناییشو به رخم میکشه. خدایا اگه دیگه دوسم نداری منو از رو زمین بردار پس. نگهم داشتی ک صبرم تموم شه کفر بگم؟ اگه تاوانه بگو تاوان چیه؟ من بخاطر تو عشق زندگیمو از دست دادم. هشت ساله هر روز گریه کردم هرروز لاغرتر شدم هرروز افسرده تر شدم...خیلی مریضم...ولی باز تو خدای منی و گفتم سپردم ب خودت...اما الان حالم بده. خیلیم بده. خیلی خیلی زیاد...انقد که گلومو یه حس لعنتی مثل بغض گرفته چند روزه انگار سرطان مری گرفتم. صبح و شب خودمو بستم به اهنگای غمگین. اونم منی که همه میگن خیلی صبور و منطقی م. صبرم داره تموم میشه. من پیامبر نیسم که بتونم ده سال دیگم صبر کنم. من دارم جلو چشمات ذره ذره اب میشم و تو ساکتی. مگه قرار نیس ازت ارامش بگیریم؟ ارامش ندارم. افکارم پریشونه. حالم مشوش...حالت تهوع دارم. اشکام دست خودم نیس. از این حصاری که دور خودم پیچیدم نمیتونم بیام بیرون. دارم تو دریای غمی که توش گرفتارم غرق میشم. ت ناجی من بودی و هسی پس چرا نجاتم نمیدی؟ گرفتن تنها عشق زندگیم و هشت سال انتظار برای ی بنده گناهکار معمولی مثل من بس نبود؟ ک حالا داری هزارتا امتحان سخت دیگه ازم میگیری؟جوونیم رفت خدایا کی میخوای منم ببینی؟میدونم هزاران نفر تو دنیا مشکلای بزرگتر دارن. مشکلاتشون رو حل کن اما منم میشه ببینی؟ حالم بده. دیگه همه راه هارو رفتم. همه ش بن بست بوده. خسته م ای خدا... ای خدا.. چرا داری منو از خودت طرد میکنی؟ وای نه... نیار اون روزو. نزار حس کنم منو میخوای بزاری کنار. خدای من; امیدم فقط تا چند روز دوام داره. و بعد خاموش میشه شاید برای همیشه. همیشه تو اوج سقوط یهو دستمو گرفتی...الان درست بالای بلندترین قله ناامیدی هسم و فقط با یه ریسمان مثل مو آویزون شدم. هر لحظه ممکنه ریسمان پاره شه و پرت شم تو دره ناامیدی ک هرگز ازش زنده بیرون نمیام. اگه بیامم دیگه اون ادم سابق نیسم. خدایا ریسمان رو محکم تر نمیخوام بکنی میخوام کلا منو بکشی بالا. میخوام بازم بهم لبخند بزنی دستتو بگیری سمتم. خدایا دوباره نگام کن. حالم بده.خیلی بد. خیلی خیلی خیلی زیاد. جوونیم داره میره..ازت خواستم. چجوری بخوام؟ چیکار کنم خدایا؟ تنهایی پرتم کردی تو سرزمین ناامیدی و تاریکی ک از دور یه کورسوی روشن میبینم و دارم سعی میکنم بهش برسم اما... دیگه دارم نفس های اخرو میزنم.میترسم نتونم بهش برسم و درست چند قدمیش از پا بیفتم. خدایا ت منو بهتر از خودم میشناسی اما من کم اوردم. و جز خودت هیشکی نمیتونه کمکم کنه. حالم بده خیلی بده. چیکار کنم نگام کنی؟چیکار کنم منم بشم اونیکه دوسش داری؟ چیکار کنم؟ چیکااااااااااار کنم خدایا... خسته م...خسته .. نفس هام ب شماره افتاده. اگه دیگه دوستم نداری و ازم ناامیدی پس برم دار از رو زمین اما اگه هنوز هرچند کم بهم امید داری ی در برام باز کن. ی در بزرگ که یهو معجزه بشه. ت رو قران...ت رو ب فاطمه زهرا قسم...ب هرچیز و هرکسی از کائناتت ک بیشتر دوسش داری قسمت میدم دستمو بگیر..معجزه کن. دارم غرق میشم. دارم از بین میرم. دارم کفر میگم... من نمیخوام ازت ناامید شم نمیخوام.. چون درست همون لحظه نقطه مرگ من ب بدترین شکله. خدایا گوش کن صدامو. خواهش میکنم صدامو بشنو... ن دیگه حرف تازه ای مونده برا زدن نه اشکی برای ریختن...ب خودت قسم ت برام همیشه اولویتی... یا دستمو بگیر یا فکر همه چیزو از سر و قلبم بریز بیرون یا منو بردار از رو زمین. خسته م...خسته... خیلی خسته م اما هنوز ناامید نه...